جدول جو
جدول جو

معنی خوش خدمت - جستجوی لغت در جدول جو

خوش خدمت
ویژگی کسی که خوب خدمت می کند و فرمان بزرگ تر خود را خوب انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
خوش خدمت(خوَشْ / خُشْ خِ مَ)
آنکه در انجام خدمت کوتاهی نکند. کنایه از مطیع. کنایه از پرکار و کاردان که کارها را موافق سلیقۀ صاحبکارانجام دهد، کنایه از متملق. چاپلوس
لغت نامه دهخدا
خوش خدمت
آنکه خدمت کردن بسرور خود، نیکو رفتاری خوشرفتاری
تصویری از خوش خدمت
تصویر خوش خدمت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش خدمتی
تصویر خوش خدمتی
خوب خدمت کردن، کنایه از انجام دادن کارهای کسی با تملق و چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خیم
تصویر خوش خیم
ویژگی تومور یا غدۀ بی خطر مثلاً تومور خوش خیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش قدم
تصویر خوش قدم
ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
نیک پی، خجسته پی، فرّخ پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش قامت
تصویر خوش قامت
دارای قامت زیبا
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
خودشیرینی کردن. چاپلوسی کردن
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ قَ دَ)
دهی از دهستان علیشروان بخش بدره ایلام، واقع در 65هزارگزی خاور ایلام. کوهستانی و سردسیر با 320 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ قَ دَ)
مبارک پی. میمون النقیبه. فرخ پی. فرخنده پی. خجسته پی. مقابل بدقدم. (یادداشت مؤلف) ، نامی از نامهای کنیزان سیاه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
مقابل دژخیم. (یادداشت مؤلف). نیکوسرشت. نیکوخوی
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ)
نوکری که چیزها بمجلس آرد و برد. خدمتکاری که خدمات حضوری سپردۀ وی باشد. مرادف پیشکار. (آنندراج). خدمتگزار:
این آهوی رمیده ز مردم نگاه کیست
این فتنه پیش خدمت چشم سیاه کیست.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ مَ)
خوش قدوبالا. خوش بالا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ قَ دَ)
خوش شگونی. نیک پیی. مبارک قدمی. خجسته قدمی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ خِ لَ)
آنکه طبیعت خوب دارد. آنکه او را ذاتی و سرشتی پاک است. آنکه در ذات او کدورت و خبثی نیست
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ خِ مَ)
اطاعت. پرکاری و نیک انجامی در کار، چاپلوسی. خودشیرینی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش خصلت
تصویر خوش خصلت
آنکه او را ذاتی و سرشتی پاک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خیم
تصویر خوش خیم
نیک نهاد، خوش خلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش قامت
تصویر خوش قامت
خوش اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشخدمت
تصویر خوشخدمت
آنکه فرمان بزرگتر خود را خوب انجام بدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خدمتی
تصویر خوش خدمتی
چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خیم
تصویر خوش خیم
خوش خلق، نیک نهاد، در اصطلاح پزشکی، بی خطر
فرهنگ فارسی معین
خجسته، خوش یمن، مبارک پی، فرخنده پی، شگوندار، مبارک، میمون، همایون
متضاد: بدقدم، نحس، بدیمن، نامبارک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی خطر
متضاد: بدخیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش شانس
دیکشنری اردو به فارسی